مکتب بغداد( عباسی)
مکتب بغداد به مکتب عباسیان معروف است حکومت عباسیان سده دوم تا اواسط سده هفتم هجری قمری, در مرکزیت جهان اسلام قدرت را در اختیار داشتند. آنان دانشمندان و هنرمندان را در بغداد گردهم آوردند و آنان را به ترجمه متون علمی از دیگر فرهنگ ها ترغیب نمودند .مصور بودن اصل برخی نسخه ها که به عربی ترجمه می شد, موجب شد تصاویر به کتابهای عهد عباسی راه یابد .شهرهایی همچون بغداد, سامرا و یا موصل مراکز فرهنگی عباسیان محسوب می شدند و مصورسازی کتاب نیز در آن ها رواج داشت .با این حال امروزه کتاب های اندکی آن هم مربوط به اواخر حکومت عباسیان ,در دسترس است و آثار قدیمی تر از میان رفته اند. چون نقاشان دربار عباسی اغلب از دیگر سرزمین ها آمده بودند به همین جهت سنتها و شیوههای مختلفی از جمله بیزانسی یا ایرانی را در نقاشی های کتب عهد عباسی می توان مشاهده کرد. همین چند ملیتی بودن هنرمندان دوره عباسی موجب شده است که آثار این دوره را زیرعنوانی چون مکتب بین المللی عباسی قرار دهند. در این مکتب میل به واقع گرایی نسبی بیشتر از سرزمین و سنتهای بیزانسی و مسیحی الگوبرداری شده بود .اما گاهی اوقات نشانه هایی از پوشاک و موضوعات عربی همراه با ترکیب بندی های مرسوم در عهد ساسانی نیز در آثار این دوره به چشم میخورد.
مکتب تبریز (ایلخانی )
در دوره حکومت ایلخانان مغول یعنی طی اواخر سده هفتم و اوایل سده هشتم هجری, کتاب آرایی و نقاشی در تبریز ,پایتخت اصلی مغول ها ,رونقی بسزا یافت .از آثار تصویری برجا مانده از این روزگار با عنوان مکتب تبریز ایلخانی یاد می کنند .از ویژگی های نقاشی های این مکتب ,یکدست نبودن آنهاست که نتیجه ی خاستگاه ها و سنت های متفاوت نقاشان حاضر در ربع رشیدی و دیگر مراکز هنری آن عصر بوده است. تاثیرپذیری از نقاشی چینی ,که در مواردی چون تنه گره دار درختان و پرداختن به برخی حیوانات افسانهای و ابرهای پیچان دیده می شود. همچنین تاثیر پذیری از هنر بیزانس و سرزمین های غربی ایران, که در مواردی همچون میل به عمق نمایی, تمایل برای نمایش حالات عاطفی ,پرداختن به جزئیات و پیکره های بلند قامت ,خود را نشان می دهد .علاوه بر این ,تداوم برخی سنت های خاص ایرانی, از جمله استفاده از رنگ تخت و خطوط کناره نما و استفاده از عناصر تزیینی از دیگر ویژگی های مکتب تبریز ایلخانی است.
مکتب تبریز و بغداد (جلایری )
پس از مرگ ابوسعید ,آخرین ایلخان مغول ,بین خاندان های مغولی بر سر جانشینی وی اختلاف در گرفت و هیچ یک از آنان قدرت لازم را برای غلبه بررقیب و در نتیجه استیلا بر سرزمین های ایلخانی نداشتند. سرانجام, جلایریان, که از سوی ایلخانان بر آذربایجان و عراق امروزی فرمانروایی داشتند ,در بخشهای شمال و غرب امپراطوری مغول ها قدرت را در دست گرفتند. ویژگی های عمده ی این مکتب نقاشی که بهترین نمونه هایش به قلم جنید خلق شده به این قرار است: همگامی و هماهنگی استادانه میان تصویر و داستان یا شعر, فراخ بودن فضای تصویر که بیانگر توان فنی و دید وسیع نقاشی است, اختصاص یک صفحه ی کامل به تصویر به ویژه در آثار جنید ,تنوع چشمگیر در ترکیب بندی ها, رنگ های متنوع, تاکید بر فضاهای شاعرانه و عارفانه که متاثر از ادبیات فنی ایرانی است. توجه به منظره ی طبیعی و دقت در پرداخت ظریف گلها و درختان ,توجه به فضاهای معماری ودقت در ترسیم اجزای آن و استفاده از خطوط اریب دربخش های از بنا که نوعی عمق را تداعی می کند .آوردن بخشی از متن در داخل تصویر و بلاخره ترسیم پیکرهای بلند قامت و لاغر اندام, دستاوردهای مکتب جلایری پیش درآمدی برای نقاشی شکوهمند مکتب هرات تیموری و تبریز صفوی در سده های بعد بود.
مکتب شیراز
هنر شیراز در مسیری متفاوت از مکتب تبریز ایلخانی و عمدتاً در تداوم سنت های تصویری عهد سلجوقی گام بر می داشت. نگارگران شیراز در سده ی هشتم را می توان پاسدار سنتهای هنری قبل از حمله مغول و حتی قبل از اسلام دانست. آنان از تاثیرات بیگانگان به دور بودند و نه تنها بر مفاهیم و منابع ایرانی تکیه داشتند, بلکه با پرداختن به مضامین تاریخی و سنتی شکوه ادوار گذشته را یادآوری می کردند به همین جهت آثار نقاشی سده ی هشتم شیراز اغلب یکدست و ساده اند و اسلوب آنها شبیه تصاویر کتاب ورقه و گلشاه عهد سلجوقی است. نقاشیهای شیراز سترگ نما هستند,پیکرهای درشت بر زمینه ای ساده و با رنگ تخت ترسیم شدهاند. گاهی پس زمینه با نقوش تزیینی پر می شود .فضای تصویری کم عمق است. همچنین عوامل تصویر اندک و تعداد رنگ های به کار رفته محدود است.
مکتب هرات الف) نیمه اول سده ی نهم هجری :
پس از مرگ تیمور ,فرزندش شاهرخ به قدرت رسید و هرات را به پایتختی برگزید. او و ولیعهدش بایسنقرمیرزا, حمایت گستردهای را از هنر آغاز کردند و هنرمندان و نقاشانی را که تیمور طی جهانگشایی های خود از شهرهای مختلف ایران به سمرقند ,پایتخت خود ,گسیل داشته بود, به هرات آوردند و به کمک آنان کارگاه های درباری در هرات فعال گردید .کارگاه های هنری دربارها, محلی جهت تعامل و همفکری اهل فضل و هنر از جمله خوشنویسان ,مذهبان ,جلد سازان ,کاغذ سازان ,طراحان ونقاشان و… با دانشمندان و ادیبان و شاعران بود .این همکاری عامل مهمی در جهت نزدیکی دیدگاههای ادبی و هنری به یکدیگر شد و در بالندگی هنرها نقشی به سزا داشت .البته برای پدید آمدن چنین شرایطی وجود امیران با فرهنگ و هنرشناس ضرورت داشت, زیرا هزینه های آنرا دربار می پرداخت .هنرمندان فعال در کارگاه ها نیز اغلب سفارشهای دربار را می پذیرفتند و اجرا می کردند. مطالعه آثار هرات از تداوم سنتهای هنر باختر ایران, به ویژه آثار جنید و معاصرانش خبر می دهد. ضمن آنکه این آثار از دستاوردهای مکتب شیراز بی بهره نبوده است .نقاشان این عهد از تاثیرات هنر چینی به تدریج رهایی یافتند و آثاری با ویژگیهای کاملاً ایرانی پدید آوردند.
ب )نیمه ی دوم سده ی نهم هجری قمری ;عصر بهزاد:
از استادان مکتب هرات در زمان سلطان حسین بایقرا باید روح الله منصور و شاه مظفر, پسر منصور را نام برد .اغلب هنرمندان نامبرده علاوه بر نقاشی در خوشنویسی و تذهیب و دیگر فنون کتاب آرایی نیز دستی داشتند .اما مشهورترین نقاش عصر تیموری کسی جز کمال الدین بهزاد نیست و بسیاری او را تابناک ترین چهره ی تاریخ نقاشی ایران می دانند. دستاوردهای هنری چشم گیربهزاد ,نهتنها درمیان هنرمندان هم عصر وی در هرات کاملاً مشهود, موثر و مورد تقلید بود ,بلکه بر کار نقاشان بعدی در ایران ,هند, ترکیه(عثمانی) و آسیای میانه بسیار تاثیر گذار بود .بهزاد در هرات به دنیا آمد و ظاهراً در کودکی یتیم بوده است .روح الله میرک نگهداری و سرپرستی وی را به عهده گرفت و به او نقاشی آموخت .بهزاد در محفل میر علیشیر نوایی و به تشویق و حمایت او از جهت فکری و هنری پرورش یافت .نوآوری های او هم در زمینه ی مفاهیم و مضامین نقاشی و هم در عرصه ی تکنیک و شیوه ی کار, چشمگیر است .او برای خط اهمیتی ویژه قائل شد و با طراحی قوی ,پیکر ها را به حرکت درآورد. چشم انداز طبیعی و منظره ی معماری را به مکانی واقعی برای حضور انسان هاتبدیل کرد. اجزای تصویر را با دقتی قابل تحسین در ترکیب بندی خویش جای داد وعوامل را به وحدتی کامل رساند .از تاثیرات متقابل رنگها و ارزش های بصری آن بهره برد و توانست میان اشخاص ,اشیا و محیط و خصوصاً معماری ارتباطی هماهنگ برقرار کند. موضوع اصلی در آثار بهزاد انسان است .انسان در نقاشی های او به صورت پویا و واقع نمایانه به تصویر در می آید .به ویژه وی تلاش می کند انسان را در محیطی طبیعی و با حالات روزمره نشان دهد و برای هر کس عملکردی ملموس و مشخص در نظر گیرد. در میان آثار فراوان منسوب به بهزاد می توان از بوستان سعدی و خمسه نظامی نام برد. همچنین تعدادی نقاشی تک چهره از وی برجای مانده است. ویژگی های آثار بهزاد ,به عنوان شاخصه های کلی مکتب هرات ,در نیمه ی دوم سده ی نهم هجری تجلی یافته است.
مکتب تبریز( نیمه ی اول سده ی دهم هجری قمری )
عهد صفوی از دوره های مهم هنری ایران اسلامی به شمار می رود. شاهان قدرتمند و هنر دوست سلسله صفوی توانستند با تکیه بر ملیت ایرانی و مذهب تشیع ,که از این زمان در ایران رسمیت یافت ,عصر درخشانی در زمینه های مختلف هنری, به ویژه هنر نقاشی پدید آورند. با مطالعه دقیق آثار مکتب تبریز, این ویژگی ها را می توان برای آن برشمرد: تمامی قسمت های تصویر با دقت و ظرافت بسیار نقاشی شده است ,فضای تصویر شکوهمند, سرور انگیز و فراخ است ,رنگ ها بسیار درخشان و متنوع اند ,بهره گیری از رنگ طلا فراوان است ,صحنه هاخیال انگیز و شاعرانه اند,هر تصویر تمامی صفحه کتاب را فرا می گیرد,در ترسیم جامه ها,عمامه هاوکلاه هااز پوشاک معمول مردم همان دوره استفاده شده است, ترکیب بندی و حالت کلی تصاویر, برحسب موضوع داستان تغییر می کند .به مناظر طبیعی, به ویژه صحنه های کوهستانی ,توجه ویژه شده است و چشم انداز ها با گلها و گیاهان بسیار ظریف وزیبا آراسته شده اند.
مکتب اصفهان (سده ی یازدهم هجری قمری )
در گذشته به تبع تغییر پایتخت ها, مراکز هنری نیز جابجا می شد. به همین دلیل بود که با انتقال پایتخت به شهر قزوین ,در اواسط سده ی دهم هجری قمری ,تبریز به تدریج اهمیت و مرکزیت هنری خود را از دست داد و فعالیتهای هنری به مدت کوتاهی در قزوین متمرکز شد و چون با تغییری مجدد ,پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد ,این شهر برای همه هنرها و از جمله نقاشی مرکزیت یافت .شهر اصفهان ,در آغاز سده ی یازدهم هجری قمری توسط شاه عباس اول, به پایتختی برگزیده شد .دیری نگذشت که در اثر کاردانی و هوشمندی این شاه صفوی, توسعه چشمگیر اقتصادی و اجتماعی در اصفهان و به تبع آن در سراسر کشور , پدیدار شد. تغییر سلیقه دربار, پیدایش و رشد طبقات اجتماعی جدیدو ایجاد روابط تجاری و بازرگانی گسترده اروپا, تغییرات سریع و چشم گیری را در عرصه نقاشی به دنبال داشت. با توجه به تنوع کمی و کیفی تولیدات تصویری این دوره نقاشی های مکتب اصفهان را در سه گروه میتوان بررسی کرد: رقعه نگاری ,فرنگی سازی و دیوار نگاری. از هنرمندان مکتب اصفهان که عمدتاً رقعه نگاری کرده اند, علاوه بر رضا عباسی ,باید از محمد یوسف, محمد قاسم ,شفیع عباسی و محمد معین مصور نام برد .ویژگی های نقاشی مکتب اصفهان ,که اغلب در رقعه های مصور مشاهده می شود, عبارت اند از ;
جدا شدن مسیرنقاشی از مصورسازی کتاب و کسب استقلال صفحه نقاشی;
کاهش عناصر تصویری,به ویژه تقلیل تعداد پیکر ها;
اهمیت یافتن موضوعات تغزلی, عاشقانه و اشرافی ;
تاکید بر عنصر خط ,به خصوص اهمیت یافتن قلم گیری های پیچان و پرتحرک;
تقلیل اهمیت رنگ و استفاده نکردن از فام های درخشان و خالص و متنوع;
واقع نمایی نسبی درنمایش حالات چهره ها,به ویژه پوشاک افراد ;
کاهش پیوند میانه پیکر ها و محیط, اعم از منظره طبیعی و معماری ;
و ساده شدن موضوع کار هنرمند و تناسب آن با توان خرید سفارش دهندگان ,که اغلب تجار و بازرگانان بودند.
مکتب زند و قاجار (حدود ۱۲۷۰ _ ۱۱۷۰ هجری قمری)
باقدرت یافتن کریمخانزند و بازگشت آرامش و آسایش نسبی به جامعه و انتخاب شیراز به پایتختی, بار دیگر هنرها مورد توجه قرار گرفتند و رونق یافتند .کم کم در نقاشی ایران شیوه و سبکی جدید پدید آمد که حدود ی یکصد سال پایدار ماند .این شیوه که مستقیماً به سلیقه و حمایتهای طبقه حاکم و دربار وابسته بود از عهد زندیه آغاز می شود با انتقال قدرت از زندیه به قاجار ها و انتخاب تهران به عنوان پایتخت, این شیوه به شهر تهران منتقل میشود و در دوره ی فتحعلی شاه قاجار به اوج خود می رسد و تا اوایل حکومت ناصرالدین شاه تداوم می یابد .موضوع اصلی نقاشی عصر زند و قاجار انسان است ولی انسانی نمایشی که حالتی تصنعی دارد و به روشی تزیینی تصویر می شود .در این تصاویر نقاش چندان در پی شبیه سازی نیست و بیشتر به شکوه و جلال ظاهری اهمیت می دهد .مرد ها غالباً افراد مهم جامعه از جمله شاه و درباریان هستند ولی زنها رامشگران و مطربان اند .در مکتب زند و قاجار تنوع رنگ ها محدود است و بیشتر مایه رنگ های قرمز خود نمایی می کند .عنصر خط اهمیت خود را از دست می دهد ولی عنصر بافت مورد توجه نقاشان قرارمی گیرد .آنان با ایجاد بافت های درشت با لکه های رنگی خاص تلاش می کنند زیورآلات و جواهرات را هرچه چشمگیرتر به تصویر بکشند.
دوران معاصر
همگام با تحولات اجتماعی پدید آمده در انقلاب مشروطیت و همزمان با سال های انقراض سلسله قاجار و انتقال قدرت خاندان پهلوی و تحولات فرهنگی و هنری عمده ای در جامعه ی ایران پدید آمد که تاثیر آنها را در عرصه ی نقاشی نمی توان نادیده گرفت. به طور کلی در نقاشی معاصر ایران جریان های موازی متعددی وجود دارد .مهمترین آنها عبارتند از الف :نقاشی آکادمیک ب: نقاشی قهوه خانه ای ج: نگارگری جدید د: نقاشی نوگرا(مدرن)
نقاشی قهوهخانهای: یکی از انواع متداول در نقاشی سده ی اخیر ایران, نوعی نقاشی روایی موسوم به قهوه خانه ای است که آن را خیالی نگاری هم می نامند. اگرچه سابقه این نوع نقاشی عامیانه را تا روزگار صفویه (دوران رونق و رسمیت یافتن تشیع در ایران) می توان پیجویی کرد ولی رشد و شکوفایی آن به موازات عصر مشروطیت و در دوران پهلوی بود .این مکتب بر اساس سنت های هنر مردمی و دینی و با اثرپذیری از طبیعت نگاری مرسوم آن زمان به دست هنرمندانی آموزش ندیده ولی خلاق پدید آمد .ابزار کار این نقاشان رنگ روغنی بود و بر روی بوم های بزرگ ,تصاویری روایی را جهت نصب بر دیوار قهوهخانهها ,تکیه ها, حسینیه ها یا زورخانه ها و حمام ها به وجود می آوردند .
نگارگری جدید: در دوره قاجار نگارگران و تذهیب کارانی در اصفهان یا تهران بودند که اغلب به تقلید از آثار مکتب اصفهان می پرداختند.اینان در واقع در حاشیه ی عرصه ی هنر قرار داشتند تاآن که در اوایل حکومت رضاشاه تلاشهایی برای احیای هنرهای سنتی و صنایع دستی صورت گرفت. از جمله حرکتی تازه در زمینه نگارگری آغاز شد و مراکزی برای توسعه این هنر تاسیس گردید .نگارگری جدید به طور رسمی با هادی تجویدی شروع شد. او در هنرستان صنایع قدیمه تدریس می کرد شاگردان بسیاری ,از جمله علی کریمی و محمدعلی زاویه را پرورش داد اما شاخص ترین چهره ی پیشگام نگارگری جدید حسین بهزاد است .آثار بهزاد نیز بر اساس مکتب اصفهان بنا شده است ولی توجه به حالات طبیعی اندام افراد ,سایه پردازی ,کاهش ریزه کاری ها و انتخاب مضامین جدید و گاه موضوعات معاصر از ویژگی های آثار اوست. بهزاد رعایت نسبی اصول کالبد شناسی را از هنر اروپایی و رنگ پردازی تکفام را از نقاشی قدیم چینی به عاریت گرفت و آثاری پدید آورد که به ویژه مورد توجه هنرشناسان غیر ایرانی واقع شد و اغلب نگارگران بعد از خود را تحت تاثیر قرارداد. نگارگری معاصر ماهیتاً متمایل به گذشته هاست و مفاهیم و مضامینی از هنر و فرهنگ و ادب گذشته ی ایران را باز می نماید .به گونهای که هرچند برخی هنرمندان کوشیده اند آثارشان را با سلیقه ی زمان سازگار کنند اما توفیق شان در این مسیر محدود بوده است.